۱۳۹۲ مرداد ۲۰, یکشنبه
هفت جمله زیبا از حکیم ارد بزرگ درباره آزادی
کسی که آزادی می جوید ، زندانی برای اندیشه های دیگر نمی گسترد . حکیم
ارد بزرگ
آزادی ، نامی برای زینت کاخ دیوان سالاران نیست ، آزادی کوچکترین داشته
مردم است ، که اگر نباشد هیچ دودمانی برجای نخواهد ماند . حکیم ارد بزرگ
همیاری مردم ، مهمترین گزینه برای ساختن یک فرمانروایی نیرومند است و مردم
هنگامی همراه می شوند که به راستی آزاد و شاد باشند . حکیم ارد بزرگ
آزادی بدون داشتن رسانه های آزاد ، شوخی خنده آور است . حکیم ارد بزرگ
برای داوری ، باید آزاده بود . حکیم ارد بزرگ
آزادی همگان را پاس بداریم . حکیم ارد بزرگ
http://www.hakimorodbozorg.com/?p=103
۱۳۸۹ تیر ۲۹, سهشنبه
شيوه زندگي عامل ۵۰ درصد از مرگ و ميرهاست
کارشناسان امر بهداشت بر این باورند که عامل 50 درصد ازمرگ و ميرها، سبك زندگي افراد است .
درسال ۱۳۷۹ ، ۳۰۰ هزار نفر بعلت بيماري قلبي ، حوادث ، بيماريهاي زمان تولد يا چند ماهه اول تولد، بيماري سرطان و بيماريهاي رواني جان خود را از دست داده اند.
اين بيماري ها بر خلاف بيماري هاي عفوني و واگيردار كه تحت اثر يك عامل بيماري زا ايجاد مي شود، عوامل محيطي موجب تسهيل در انتشار آن است .
اين بيماريها درمان قطعي ندارند و تمامي اين مرگ ها ارتباط مستقيم به فرد ، محيط و سبك زندگي وي دارد. به بیان ارد بزرگ اندیشمند نام آشنا : تندرستی پاداش نیک زیستی ست . به گفته کارشناسان تنها ۲۰ درصد از مرگ و ميرها از عوامل محيطي ناشي مي شود.
دست اندركاران بايد مراقب سلامتي افراد در جامعه باشند ، و دولت بايد سلامتي را محور توسعه قرار دهد .
سایت مقالات با ارزش
http://maghaalaat.blogspot.com
۱۳۸۹ تیر ۲۰, یکشنبه
پیشگفتاری بر مجموعه دشمنان ارد بزرگ
گاهی از طریق شناخت درست دشمنان انسانهای سرشناس می توانیم به نکاتی دست یابیم که شاید به صورت عادی کمتر به آنها توجه نماییم . ارد بزرگ فیلسوف و متفکر حال حاضر ایران نیز همچون هر انسان برجسته دیگری دارای دشمنان بسیاریست که می توان آنها را به سه دسته کلی تقسیم نمود .
1- کسانی که مخالف تحقق نظریه قاره کهن هستند ( همانند پان تورکهای ایران )
2- کسانی که مخالف نظریه "کهکشان اندیشه" ارد بزرگ هستند و در واقع به دنبال تحقق نظریه دهکده کوچک جهانی می باشند .
3- دشمنان تاجیک ها و فارس زبانان افغانستان (همانند پشتونهای افراطی افغانستان )
برای شناخت بهتر دشمنان اندیشه های ارد بزرگ نگاهی خلاصه خواهیم داشت بر آنچه ارد بزرگ می گوید ، و یا وجود دارد .
1- نظریه قاره کهن
ارد بزرگ در نظریه قاره کهن حوزه تمدنی ایران را در قالب یک قاره جدید مطرح میکند قاره ایی از کشمیر و پامیر تا مدیترانه این قاره شامل بیست کشور میشود. تا کنون بحثهای بسیاری برای تحقق این خواست انجام شده و همچنان ادامه دارد و صد البته بزرگترین مخالفین این نظریه تجزیه طلبان کشورهای این محدوده هستند چرا که آنها از روح همگرایی و نزدیکی کشورهای منطقه احساس خطر میکنند. ارد بزرگ جایگاه ایران در قاره کهن را همانند یونان در اروپا میداند یعنی یک مادر فرهنگی بزرگ که بخش اصلی گنجینه تاریخی و فرهنگی قاره را در خود دارد. او به صراحت از تبانی شرق و غرب برای بلعیدن حوزه فرهنگی مرکز جهان یاد کردهاست نظریه او مبتنی بر سخن فردوسی است که میگوید سلم و تور دو فرزند فریدون که یکی بر غرب و دیگری بر شرق جهان حکومت مینمودند برای تصاحب این سرزمین ایرج حاکم منطقه قاره کهن (نامیست که ارد بزرگ بر منطقهای از کشمیر تا مدیترانه نهادهاست) را میکشند. و او میگوید قاره کهن امروز توسط آسیا و اروپا بلعیده شدهاست. در نظریه قاره کهن ارد بزرگ قارههای آسیا و اروپا متجاوزین به حریم قاره کهن معرفی شدهاند. قاره کهن از کوهستان پامیر و کشمیر آغاز و تا مدیترانه ادامه مییابند و ۲۰ کشور در داخل آن قرار میگیرند.
2- نظریه کهکشان بزرگ اندیشه
نظریه کهکشان بزرگ اندیشه دقیقا نقطه عکس نظریه دهکده کوچک جهانی مارشال مک لوهان کانادایی است او با دلایل مستدل ثابت میکند جهان رو به انفجار اندیشههای گوناگون است. ارد بزرگ پیش بینی نموده که تعداد وبلاگها و سایتها بزودی چندین برابر جمعیت کل جهان بشود و برای هر سئوالی دهها راه حل پیدا میشود که بعضا مغایر هم هستند.او رشد ترجمه دادهها را باعث تشدید جریان حاضر میداند و در نهایت معتقد است رستاخیز و انقلابی در صحنه اندیشه در حال شکل گیری است. و در آخر بر این اصل پای میفشارد که ایرانیان بخاطر پیشینه سترگ و بزرگشان و همچنین خلاقیت و نو آوری در صحنه اندیشه میتوانند پاشاهان آینده این کهکشان باشند.
3- دشمنان ارد بزرگ در افغانستان
در مورد پشتون های افراطی افغانستان و ارد بزرگ جریان پیچیده است . دستگاه های اطلاعاتی برخی کشورهای عربی و بخصوص امارات متحده عربی و عربستان در تهیج روحی و خرابکاری در جنوب افغانستان با کمک پاکستان همکاریهای دراز مدتی داشته اند . آنها برای آنکه نقش خود را به عنوان مداخله کنندگان اصلی در اوضاع داخلی افغانستان کمرنگ کنند مدام سعی می کنند حضور صرفا معنوی ایران در افغانستان را بیش از حد بزرگ جلوه داده و کارهای خود را به ایران نسبت دهند آنها با شانتاژهای مداوم متاسفانه گوش هایی برای حرفهای خویش یافته اند که بازخورد آن را در جایی نظیر فیس بوک می بینیم در تایپیک : ارد بزرگ و احمدشاه مسعود سعی در تغییر نام افغانستان به خراسان را داشته اند ! .
سه شخصیتی که همواره مورد اهانت آنها بوده است عبارتند از : احمدشاه مسعود ، ارد بزرگ و استاد ربانی ... در میان تایید کنندگان بحث جنجالی فیس بوک می توان نام مقامات ارشد پشتون را دید . که البته هنوز معلوم نیست واقعا این اسامی متعلق به آنان است یا که خیر .
مردم عادی کشورهای فارسی زبان ارد بزرگ را به واسطه جملات و پندهای حکیمانه اش می شناسند . و البته بخش اصلی شخصیت ارد بزرگ در همین سخنان دیده می شود اما متاسفانه عرصه تقابل های اجتماعی گاهی همه دستاوردهای فکری اندیشمندان بزرگ را هم تحت شعاع خود قرار می دهد و دشمنان بی مهابا همه افتخارات بزرگان را در کام خواسته های خویش می سوزانند و یا حتی به کلی انکار می کنند !.
- پیشگفتاری بر مجموعه دشمنان ارد بزرگ (1)
- پان تورک ها (تجزیه طلب) و دشمنی با ارد بزرگ (12)
- مهرزاد : مخالفت با ارد بزرگ در وب سایت مفاهیم (6)
- پشتونهای افراطی (دشمنان زبان فارسی و مردم غیر پشتون افغانستان) و دشمنی با ارد بزرگ
۱۳۸۹ فروردین ۸, یکشنبه
Poshtekar & Kar
اشخاص بزرگ و با همت به كوه مانند، هر چه به ايشان نزديك شوي عظمت و ابهت آنان بر تو معلوم شود و مردم پست و دون همانند سراب مانند كه چون كمي به آنان نزديك شوي به زودي پستي و ناچيزي خود را بر تو آشكار سازند. « گوته »
ایرانیان هرگاه پُشتکار داشته اند شگفتی ها آفریده اند . « ارد بزرگ »
صاحب همت در پيچ و خم هاي زندگي هيچ گاه با درماندگي روبرو نخواهد شد. « ناپلئون »
آنان که مدام دل نگران ناتوانان هستند هیچ گاه نمی توانند ناتوانی را نجات بخشند ! با اشک ریختن ما ، آنها توانا نمی شوند باید توانا شد و آنگاه آستین همت بالا زد . « ارد بزرگ »
هر که در سيرت و رفتار پيشينيان نظر کند ، متذکر مي شود تا چه اندازه از همت مردان واپس مانده است . « همدون قصار »
کار ، بهترین تسکین دهنده ، افکار پریشان ، و غم است . « ارد بزرگ »
آغاز هر كار مهمترين قسمت آن است . « افلاطون »
براي پيشرفت سه چيز لازم است: اول پشتکار، دوم پشتکار، سوم پشتکار. « لرد آويبوري »
در پشت هیچ در بسته ای ننشینید تا روزی باز شود . راه کار دیگری جستجو کنید و اگر نیافتید همان در را بشکنید . « ارد بزرگ »
داشتن پشتکار ، تفاوت ظريف بين شکست و کاميابي است. « سارنف »
پشتکار گوهر مردان و زنان فرهمند است . « ارد بزرگ »
مردانگي تنها به مرد بودن نيست ؛ به همت و گذشت است. « هگل »
منبع : http://sokhan.sepehrblog.ir/more-18230.html
برچسب ها :
کار و تلاش از دیدگاه بزرگان ,همت و کار از نگاه بزرگان , همت مضاعف ، كار مضاعف در سخن بزرگان , همت مضاعف ، كار مضاعف از نگاه بزرگان , همت مضاعف ، كار مضاعف در اندیشه بزرگان , اندیشمندان ، فلاسفه و دانشمندان
| ||||
۱۳۸۹ فروردین ۷, شنبه
Ostad Farzaneh Shida
گفتگویی پیرامون کتاب یازده جلدی بعد سوم آرمان نامه با استاد فرزانه شیدا
بانو فرزانه شیدا نخستین سئوال من در مورد کتاب " بعد سوم آرمان نامه " است .
این کتاب که به حق یک شاهکار پژوهشی نیز هست آیا توانست در نهایت آرامانهای فکری شما را برآورده سازد و شما توانستید با بررسی سخنان فیلسوف یگانه ایی همانند ارد بزرگ رازهای درونتان را جلوگر سازید ؟
_ بله , درنوشتن این کتاب ونشان دادن آرمانها واندیشه هایم بسیار خودرا موفق میدانم وازاین بابت راضی هستم چراکه نزدیکی افکار شخصی من ,با اندیشه های ارزشمند اُردبزرگ ,بسیارمرا یاری نمود تا توانائی آنرا داشته باشم تا از تجربیات وزندگی خود درنوشتن این کتاب بهره برداری کرده وبنوعی نیز فکرمیکنم بسیاری از آرمانهای فکریم دراین کتاب مشهود باشد وهمچنین نمونه هائی ازاندیشه هائی من در رابطه با زندگی , انسان , امید وآرزو , دریکایک فرگردها نیز عنوان شده است.
کدام بخش از 113 فرگرد ارد بزرگ برای شما جذابتر بود و چرا ؟
کدام فرمان ارد بزرگ از 745 فرمان موجود در آرمان نامه حاوی آمیختگی بیشتری در وجود شماست ؟
درجائی خواندم که از فرگردهای ارد بزرگ, زبیاترین وبااحساس ترین آن "فرگرد میهن" بوده است اما نظر شخصی من این است که "بسیاری "از فرگردهای ارد بزرگ شامل چنین احساسی بوده است ونه تنها فرگرد میهن بلکه از لحاظ آمیختگی با احساسم ,اگر بعنوان شاعر به آن نگاه کنم تمامی فرگردهای احساسی ایشان ,مملو از احساساتی دوست داشتنی ودلنشین بود از جمله" "فرگرد آرمان " ,"فرگرد عشق ", "فرگرد آرزو ,"فرگرد امید" ,"فرگرد باران ",وبسیاری از دیگر فرگردها را که بسیار دلپذیر ودوست داشتنی میدیدم وهمراه با احساسی عمیق وشاعرانه هریک از آنان را به تحریر درآوردم واز دیدگاه" اندیشه" اگر به فرگردها نگاه کنم فرگرد "آدمی", "فرگرد ریشه ها" , "فرگرد ساختار"...درواقع انقدر با فرگردها همدلی وهماهنگی احساس میکنم ,که میتوانم بگویم تمامی آنها را هریک بگونه ی خود دوست داشته ام وفکرمیکنم یکی بدون دیگر کامل بنظر نمیرسد وباید هریکی را درکنار آن دیگری داشته باشیم تا مجموعه ای درست از اندیشه های ناب اُرد بزرگ را درفکر ودل خود بطور کامل ,جمع کرده باشیم واستفاده ای مثبت از آنها ببریم .
یک مخاطب برای فهم بیشتر اندیشه های ارد بزرگ ، به نظر شما باید چه پیش زمینه هایی را بیشتر داشته باشد ؟
بنظرم آشنائی با سخنان دیگر بزرگان , میتواند زمینه ی خوبی برای درک بهتر اندیشه های اُرد بزرگ باشد چراکه درمقام مقایسه نیز میتوان دریافت که ایشان فیلسوفی کامل وبدون نقص هستند که اندیشه های ارزشمند ایشان را میتوان با خاطری راحت واسوده آئین زندگی خود نمود واز ان استفاده ای بهینه برای زندگی برد.
سروده های بسیاری از شما در کتاب 11 جلدی بعد سوم آرمان نامه وجود دارد .... در مورد آنها بنویسید و بگویید کدام یک را بیشتر دوست دارید
اشعاری که از مجموعه اشعار من در کتاب بعُد سوم ارمان نامه بیاری گرفته شد براساس نام فرگردها واندیشه های اُرد بزرگ انتخاب شد ودرجائی که احساس میکردم شعرم قادر به گویایی بهتر مطلب در تفسیرهایم می باشد در میان هر فرگرد از این اشعار استفاده میکردم ودرمجموع باید بگویم هرشاعری با دل, تمامی اشعار خود را دوست میدارد, بخصوصا ز آنجهت که اشعارمن یک به یک نمودار وخاطرات زندگی من هستند ودرکل شعری نیست که من برای تفنن گفته باشم وهریک رانیز بر اساس احساسی, در خاطره ای ,یا اتفاق و رویدادی درزندگیم مینوشتم وهمچنان نیزمعتقدم :"قلم من زبان دل من است و اشعار من گویای اسرار درونی من" .لذا هر شعری را شما نام ببرید خاطره ای ازآن دارم وبنوعی آنرا زندگی کرده ام ومیتوانم بگویم نمونه ی فرگردها نمودار زندگی من نیز بود که ازهریک خاطره ها وتجربیاتی را با دل ومغز خود کشیده ومیکشم ومتاسفانه درانتخاب واقعا قادر نیستم دست بروی یکی ازاین اشعار نهاده بگویم این بهترین یا عزیزترین شعر من از اشعار بسیار قدیمی من باغ زندگی را همیشه دوست داشته ام از اشعار جدید سالیان اخیر"غربتی بیش نبود", " باورم کن"وبه شیدائی کسی فرزانه ات نیست را همیشه بسیار دوست داشته ام.
در طی صدها روز و شبی که این کتاب نفیس را می نوشتید یقینا با خاطرات بسیاری روبرو بوده اید آیا می شود یکی از آنها را برای مخاطبین ما بازگونمایید ؟
در خاتمه ی کتاب نمونه هائی از خاطرات دوره نوشتن را بازگو کرده ام اما جالبترین ان این بود که با خود نیت کرده بودم که درست لحظه ی تحویل سال 1389 من اخرین نقطه را بروی اخرین نوشته ی این کتاب بگذارم ولزومی نداشته باشد که یک کلمه به آن اضافه کنم وبطورکامل "آن نقطه" دقیقا" نقطه ی پایان کتاب من باشد". تا بعنوان هدیه ای به جناب استاد امیر همدانی آنرا تقدیم دارم وبه همین علت سه شبانه روز نخوابیدم تا نقطه آخر درست موقع تحویل سال زده شد وکتاب بپایان رسیدومن برعهد خود با دلم ماندم این برایم خاطره قشنگی از تلاش وسروقت بودن بود که توانستم به گونه ای کار کنم که حتی یک لحظه قبل یا بعد ساعت اعلام تحویل سال نباشد وچنین نیز شد.من انرا درست سر تحویل سال تمام کرده بودم.عهدی که با ایشان بسته بودم که اولین روزسال کتاب بصورت سراسری منتشر شودوکتاب روز نخست سال تکمیل وکامل وآماده بود.
فرزانه شیدا را تا کنون بسیاری به عنوان یک شاعر برجسته ایرانی می شناختن ، اما در کتاب بعد سوم ما شاهد یک اندیشمند و آموزگار بزرگ اخلاق هستیم ، آیا باید برای شاعر شدن فلسفه و جامعه شناسی خواند؟ به نظر شما در حال حاضر یک شاعر نوپا چه مقدماتی را باید طی کند ؟
این نظر لطف شماست برای من بعنوان یک شاعرونویسنده این افتخار بزرگی بود که قادر باشم که تجربیات زندگی خودرا درلابلای این فرگردها بکار گرفته آنچه آموخته یادرطول زندگی دیده ویاد گرفته بودم را,در فرگردهای اُرد بزرگ دراختیار علاقمندان نیز قرار دهم تا,شاید که مددی باشد درادامه راه زندگی وساختاری دوباره بر اندیشه هایی مردمی , با دیدگاه شاعری دورازوطن که زندگی متفاوتی را نسبت به زندگی در داخل ایران ازسرگذرانده بود وهمین باعث میشد که آموخته هائی داشته باشم که فکر نمیکردم روزی بکارم بیاید ,اما دراین کتاب بسیار ازتمامی آنها استفاده کردم.ودررابطه بااینکه یک شاعر درمجموعِ دانش خود چه علومی را باید بداند معتقدم قلم آنقدر ارزشمنداست که باید آنکه آنرا بدست میگیرد بسیار بر اطلاعات علمی خود حتی روزانه بیافزایدوعلومی چون جامعه شناسی, انسان شناسی, فلسفه ومنطق ,عرفان, متافیزیک اشنائی با دیگر ادیان بسیار میتواند قلم انسان را قوی وقدرتمند کند تا آنچه بعنوان شاعر ونویسنده مینویسیم تنها قافیه بندی وتکنیک شعری نباشد بلکه درعین داشتن احساسی که از درون آدمی متبلور میشود درخود اندیشه ای براساس علوم را نیز دارا باشد. البته من بسیار راه درپیش دارم تا خود را اندیشمند بخوانم وبسیار علومیست که هنوز گذرعمر اجازه آنرا نداده است که برتمامی آنها تسلط داشته باشم اما علاقمندیهایم به علوم مختلف یاری بسیاری به من کرده است تا درنوشتن کتاب" بعُد سوم آرمان نامه" خود را موفق بدانم وفکر میکنم وظیفه شاعران ونویسندگان است که بر علم خویش افزوده وقتی قلم را بکار میگیرند ,نه تنها دل را درمیان گذاشته باشند,بلکه نیاز جامعه به علوم را نیز درک کنند تا توانائی انرا نیز داشته باشند که نوشته وشعر وتحریری را دراختیار جامعه بگذارند که در کلام آن چیزی برای گفتن ویا یادگیری وجود داشته باشد واگر صرفاجنبه احساسی دارد نیز احساس را بگونه ای نوشته وبسرایند که درخور وهمپای احساس عاطفی وقلبی ارزشمند انسانها باشد وگویای بهترین شکل احساس خویش درقالب واژه ها.
از ارد بزرگ برایمان بگویید ....مسلما کسی که هزاران صفحه در مورد چنین شخصیتی مهمی مطلب نوشته باشد شناختش بالاتر از هر کس دیگریست . آنهم استادی نظیر شما ، مشتاقیم نظرات شما را در این ارتباط بشنویم ؟
برای معرفی فیلسوف عزیز کشورمان اُرد بزرگ نوشته ها , مقاله ها وکتب بسیاری را شاهد بوده ایم من درجایگاه نویسنده ی کتاب بعد سوم آرمان نامه معتقدم اُرد بزرگ اسطوره بزرگی در زندگی ماست که نسل های آینده نیز همواره و همیشه ایشان را الگوی زندگی خویش قرار خواهند داد و این خوشبختی بزرگی بود که نسل ما شاهد حضور چنین اندیشمند باارزشی درمیان مردم ایران بود که مسلما افتخار امروز وفردای و درنسل های آینده نیز خواهد بود ، ومن افتخار می کنم که نویسنده ی کتابی با نام ایشان بودم , چه برسد به تمامی فرگردها وپندها وافکار این بزرگمرد تاریخ ایران وجهان وامید سرافرازی وسلامتی وشادی ایشان را نیز دارم.
در ابتدای جلد یازده شما شعری است از شما با عنوان ارد بزرگ ، این شعر بسیار مورد استقبال قرار گرفته ، بغیر از جنبه های زیبای شناسانه و ادبی این اثر جاودانه فکر می کنید چرا این قدر بر دلها نشسته است ؟
شاید چون همیشه گفته اند:" آنچه که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند ",این شعر سروده ای بود سرشار ازتمامی احساسات قلبی من وبراستی درنوشتن آن بسیار قطره اشکی را بر چهره شاهد بودم و فکرمیکنم این اشکها ,ودرون پرازاحساسی که در سرودن این شعر داشته ام بی تاثیر برکلام شعر نبوده باشد واگر شعر موفقی بود ازآنرا بود که برای من هرگز اشعارمن به معنی تنها شعری سرودن یاساختن شعری نیست , بلکه شعر برای من بانام شعری آن برای من یعنی دل واحساس عمیق درونی من نسبت به آن مطلب است وازانجا که اُرد بزرگ را بسیار دوست میدارم این شعر کمترین چیزی بود که بایشان میتوانستم با تمامی احساس درونیم تقدیم کنم تا شاید بدین وسیله ارج وارزش ایشان را به همگان نشان داده باشم وهمچنین احساس واندیشه خود را نسبت به اُرد بزرگ فیلسوف عزیز ودوست داشتنی ایران.
بانو فرزانه شیدا امروز پس از سی سال سرایندگی و داشتن محبوبیت بین ایرانیان داخل و خارج از کشور فکر می کنید ادبیات ما به کدام سو می رود ؟ شما به کدام دسته از ادبای ما باور دارید آنهایی که در درون خود غوطه ورند و خود را وصف می کنند و یا آنهایی که پیشرویند و آینده ایی بهتر را نوید می دهند ؟
شعر وادب وادبیات ایران انقدر ارزشمند است که معتقدم هر شاعری به هر سبکی که قلم را بدست می گیرد باید خود را سرباز ایران و نگهبان ایران وایرانی ببیند , لذا درهر زمینه ای چه شاعر باشیم چه نویسنده درجائی که قلم دردست ماست باید خود را مسئول وموظف به این بدانیم که با نهاد ودلی پاک و درراه درستی و راستی وبا صداقت و داشتن شرف ملی بنویسیم . این وظیفه ایرانی است که همواره خود را فرزند وطن ونگهبان ایران خود بداند ودرمقام شاعری نیز این وظیفه سنگین تر وبار مسئولیت آن نیز پربارتر میگردد وشاعرانی را دوست دارم که شعر را برای دل واحساس وقلبها واندیشه هایی مینویسند که هدف ایشان خوشبختی وشادی تمامی انسانهاست نه فقط خود وزندگی شخصی خود وشهرت مختص به خود که این خودخواهی ست .چرا که شاعر وقلم متعلق به مردم هستند.
توصیه شما برای دختران و پسران ایرانی که تازه پا به عرصه شعر و ادب نهاده اند چیست ؟
توصیه میکنم بر دانش خود افزوده ، سازنده شعر نباشند ! سراینده ی شعر باشند بین این دو تفاوتی بسیار موجود است شاعری که ازدل مینویسد چشمه ی احساس او گاه نیمه شب او را ازخواب بیدار میکند وتا نوشتن اخرین مصرع وبیت آرام نمیگیرد ولی ان کسی که دفتری پیش رومیگذارد ومیگوید: الان میخواهم شعر بگویم! آنقدرها که خیال میکند شاعر نیست ,حتی اگر به تمامی تکنیک وفنون شعری وعروض وقافیه نیز تسلط کافی داشته باشد حتی اگر تااخرین مدارج دانشگاهی ادبیات ایران وجهان را پشت سر گذاشته باشد.در واقع شعری شعر است که ازدرون بجوشد وبیخبر بیاید ودرسینه ی سفید دفتری نقش ببندد این شعر بی شک زیباترین واثرگذارترین شعرو سروده ای خواهد بود که انسان میخواند وبسیار نیز ازاین نوع اشعار درتاریخ دیروز وامروز ادبیات ایران وجهان هست که میتوان نام برد لذا اول دل روشن کنید ودانش را آویزه وچراغ دل کرده ,سپس شاعر باشیدواگر از نوجوانی تبلور شعر را درخود دیده وشاهد بودید بردانش خود بیشتر وبیشتر بیافزائید چراکه شعری که از دلی دانا برخیزد معنی احساس وعشق ومحبت و...را نیز با تمامی وجود بیشتراز پبش احساس میکند انگاه شاعری موفق ومردمی خواهید بود .که امید شاهد چنین جوانانی در عرصه ی شعر وادبیات ایران نیز باشیم
| ||||
15
پایان اشعار استاد فرزانه شیدا درکتاب بعد سوم آرمان نامه ی اردبزرگ
اشعار استاد فرزانه شیدا
درکتاب بعد سوم آرمان نامه ی اُردبزرگ
بخش پانزدهم(۱۵)
●
___ کوچه های رفتن ___
اگر من من بودم
در کوچه های زندگی
اگر تو بودی
در کوچه های گذر
هیچگاه زندگی
اینگونه دلتنگ نبود
وهر گز گذر فصلها
اینچنین
بی رنگ نمیشد.
ـــــ۱۳۸۲ / فرزانه شیداـــــ
۲
_____ سرنوشت______
دوباره قرعه ء تقدیر شیاد
بنام این منه سرگشته افتاد
دوباره من شدم قربانی او
که ویران دل کند مارازبنیاد
دوباره این جهان مردم آزار
در آورده صدایم را به فریاد
دوباره گوشه گیر غم رفته
به حوری شد اسیر ظلم وبیداد
دوباره تا که آرامی گرفتم
به خشمی بر دلم حرمان فرستاد
دوباره خشم خود برمن گرفته
دوباره کرده از ویران دلم یاد
دوباره چشم بر ویرانه دارد
مبادا یاوری آید به آباد
دوباره در رهم دامی نهاده
که خود صیدم کندمانند صیاد
نمیخواهد که آبادی بگیرم
چو خود اینسان مرا ویرانیم داد
مرا هر دم به اندوهی کشاند
مبادا لحظه ای این دل شودشاد
مرا ویرانه بهترمی پسندد
چو خود بنیاد این ویرانه بنهاد
اسارتهای دل خشنودی اوست
نباید دل شود از غصه آزاد
و میدانم به تزویر خودش بود
اگر در قرعه اش نام من افتاد
خدایا بس دگر رنج و عذابم
زاین دنیای ظالم...آه.. فریادددددد
_______۱۳۶۲/ف.شیدا___
۳
____ " کدام ...؟" _____
سالهاست بهارم را
به خزان فروخته ام
و رشته رشته موهایم را
به خاطرات برف
وگرمای تنم را
به سردی زمستان اندوه
گذرم از جاده های بهاری
به تابستان زندگی
چه زودگذر بوده است
من آخر صاحبش نبوده ام
و همچنان در جاده های زندگی
که براه برفیء زمستانی اندوه
میرسد.... در تکرار تکرارها
درمانده ام
کدامین صدا را باید شنید
صدای درونم را
که میپرسد: بیاد داری
یا صدائی را که میگوید
ز خاطر ببر
کدامین صدا را خواهم شنید
بکدامین گوش فراخواهم داد
در آینده ... فرداها
در کدامین جاده ها
چه خواهم کرد.....نمیدانم
آرامشم کجاست؟! ...نمیدانم
کدامین ره به جاده بهار
خواهد رسید
وقتی که نگاه مغموم است؟
اردیبهشت ۱۳۸۳ چهارشنبه
ـــــ فرزانه شیدا ــــ
۴
● صدای زندگی ...●
درصدای باران
یا صدای باد
در خش خش برگها
تا کاغذی رها در هوا
در صدای رود یا نوای موج
در چهچهه مرغ های بهاری
یا در همهمه هائی
کوچه وخیابان
آنچه همه در پی آنیم
صدای زندگیست
مانده ام با کدامین نوا
در کدامین صدا
وتا کجا میشود
دلخوش بود
مانده ام
در کشاکش بودن
دلم را در کدامین خرابه
پنهان کنم
تا درناله های پر طپش قلبم
ازپا نیافتم
و باز بشنوم نوای زندگی را
که دوراست از صدای دل
دورتر ازمن و حتی بودنم
بر جای مانده ام
فرو رفته در خویش
مانده در سکوتی دردآور
بسته لب در آروزی سخن
چگونه تاب آورم
زیستن را
آه غم هرروز چون پیچکی
در دلم می پیچد
نفس تنگ میشود
بیقراری دلم را
لرزان میکند
بی تاب میشوم
و میخواهم در صدای باد
در صدائی از زندگی
خود را فراموش کنم
تو چه میدانی چقدر سخت است
در دور دست آه کشیدن
و بی هیچ رسیدنی راه پوئیدن
و باز هیچ...هیچ ...هیچ
ایکاش اینگونه نبود
جمعه، 14 اردیبهشت، 1386
¤سروده ی : فرزانه شیدا¤
۵ ●
___درانتظار چه...؟!___
اینهمه بردر میخانه نشستیم, چه شد؟
بغض دل, بر لب پیمانه شکستیم ,چه شد؟
از خود ودیر مغان گاه گُسستیم ,چه شد؟
عهد با دلبر جانانه که بستیم ,چه شد؟
اینهمه از سر تدبیر وخرد نیز نبود
بر همه هستی ما شور دل انگیز نبود
غم بدل, پای کشان ,رفته شکستیم ,چه شد؟
زندگی غیر همان, درد غم انگیز نبود
قدرِ دانائی خود هیچ ندانیم چرا ؟
بی خرد, پای,دراین دشت کشانیم چرا؟
ناتوان ازچه شده قلب ودل ودیده ی ما ؟
دیده ودل ز چه بر نور خدائی نرسانیم؟ چرا؟
«عقل » ما را , به در خانِ خدا میخواند
«چون خدا, عقل وخرد داده , خود او میداند
اشرف روی زمینیم!... چرا منتظریم؟!
تا به کی «عمر» مگر روی زمین میماند؟!
این پریشانی ما, از سَر نادانی ماست
ناتوان بودن ما ,در َسر انسانی ماست
تا نباشد خردی ,عقل کجا راه برد؟ !
بی خرد ماندنِ ما, مایه ی ویرانی ماست
جان من ! جام مّی وساقی وجانانه کجاست
تا نباشد دلخوش , لذت پیمانه کجاست؟
ما دراین میکده , گر, خوار نشینیم , رواست
بی وضوِدل وجان,لذت ِمستانه, کجاست؟
بّه که برپا شده در راه دگر پای نهیم
وندرین غصه سرا بّه که زغمها برهیم
بی خدا ,کوردلی , با دل وچشم ونگهیم
بّه که درروح وروان ,« عشق خدا » جا بدهیم
_____ فرزانه شیدا /1388____
۶ ●
¤ غزلی باید ساخت ¤
غزلی باید ساخت تا
بگوید منو دل تنهائیم
تا بگوید زغم واشک ونیاز
تا بگوید زچه رو دردل شب
"آه" ماتم زده ای
از دل سوخته برمیخیزد
و به همراه سرشک
در کف و دامن تومیریزد
غزلی باید ساخت
از شکستن در راه
و نشستن غمناک
و به تنهائی دل
خیره شدن
غرلی باید ساخت ...
غزلی باید ساخت
¤ سروده فرزانه شیدا/1386¤
۷ ●
¤ شیشه ی دل ¤
امروز به با غ نظر می کنم ولی
درگوشه های دلم، خار غم بسی است
هرروز بر سر این شیشه ی دلم
پیوسته سنگ جفا ،دست هرکسی ست
گویا بنام زندگی اندر مسیر عمر
تا هست وهست ساز خموشی بوّد روا
درگوشه ای که دلم نغمه می زند
بازهم منم به خموشی چه بیصدا
شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۷
____سروده فرزانه شیدا___
۸ ●
_____ نگاه از ..____
دل را روشنی بخش
و از ورای آن بنگر
زیبا خواهد بود
دیدنی
با امیدِدیدارِزیبائی
بوسه های طبیعت
بر تن نرم زندگی
تن نرم آب
در آغوش زمین
ریشه های درخت
بوته های سبز
گلهای رنگین
در هم آغوشی خاک
نوازش نسیم بر برگ و گل
بر چهره منو تو
نگاه سبز زمین بر ما
نگاه آبی آسمان
بر منو تو
بوسه های باران و برف
بر چهره ها بر زمین
عشق مگر چیست
آغوشی گشوده
از محبت در طپش قلبی
طپش قلبی
...در مهربانی ستودن
خواستن و
عاشقانه زیستن
بخشیدن محبت خویش
بی چشمداشتی
ما ستوده ی
زمین و آسمانیم
به حکم خدای عشق!
زندگی
بسیارعاشق ماست
مااما, به ویرانیش
کمر بستیم
ما هستی را, بی نگاه
گذشتیم و رفتیم
اما, دیگر بس
ناله های غم
دیگر بس شکایتها
ما خود,ویرانی
همه چیز بوده ایم
در زندگی ،
عشق
و باهم بودنها
ندیده ام
"هیچستان سهراب" را
میدانم
امابه هیچستان
رسیده ایم
در اوج داشتن های
همه چیز
ما خود
ترانه زندگی
بی صدا کرده ایم
ما خود
عشق رارانده ایم
به کوچه های غریب
ما خود
نامهربانی را
به خانه دل بردیم
تنهائی گزیدیم
...
درخلوتها
گاه سربر
آغوشِ ناامیدی
در کتمانِ عشق
ما به طواف
« نمی توانم ها»
«نمی شودها»
« ممکن نیست»
عادت کرده ایم
ما بی اعتباری احساس
و ناثباتی اندیشه را
آشفتگی روح خویش را
زندگی خواندیم...
اما ...
دل را روشنی بخش
واز ورای آن
زندگی را بنگر
زیبا خواهد بود
نگاهی ساده
در باور آنچه هست
در حقیقت زندگی و عشق
در دیدنِ تمامی
رنگهای زندگی
زیبا خواهد بود.
● ۱۳۸۵/۲/۱۸سه شنبه از: فرزانه شیدا●
۹
____ با من بگو ..._____
با من بگو ای شب نشینِ
بیدار دل
اکنون که در
کوچـه های خالی شب
،، نسیم سردزمستان،،
عابری تنهاست...
اینک که ستاره وماه
از میان ابرهای دلتنگی
که فروغشان را
به یغما برده است
گه بگاه
نگاه مهربان خویش
برزمین می دوزد
ازمیان مه وابر!!!
وآبهای جاری
جویبارهای تاریک
در زیر یخ
ترانه ی
رفتن ورسیدن را
به ترنم نشسته اسـت
تو در پشت پنـجره ی
اتاق تنهائیت
چه میکنی؟!
آیادیوا رهای ضخیمِ
خانه های غریب
ایستاده درکنارهـم
میتواندفاصله ی تو
با دلها باشـد؟!
پیوند عاطفه های زلال
...آیا....
دیوارها را
به تسلیم کشیده اند؟!
یا این دلهاست درحصار
در حصـاره ی خودفرو رفتن؟!
... بامن بگو...
که تنهادسـتهای رسـیده بر هم
قـدرت پیوستن دارنـد؟!
...آه...مگو جـدائی
دستهای تنها
در پشـت دیوارها
گلهای پیوند را
فسرده دیده است!!!
که دسـت دل
دیوارها را نیز
به تمسخر خواهد کشـید
اگر درکوچه های خیال
،،افکار عاشـقانه،،
در کوچه های شـهر
غـزلخوان شـبانه ها
گردند
و پیوند را
ترانه کنند!!
" فاصله "
سخنی بیش نیست
در قلب عاشقی
بایدعاشـق بود
که رازهمدلی ها را
در شبهای تنهائی
دانسته...روح را
همدم دلدار دید!
که حتی عاشقان جدا
ز یکدیگر نیز
در احساس خویش ...
همواره باهمند
هـمواره باهـم!!!
وروح را در عــشق
جـدائی از
عاشـق نیسـت
___ ف.شیدا زمستان۱۳۶۷ -اسُلو /نروژ ____
۱۰
____ وتو...رفتی _____
به هزار نغمه برایت گفتم
با هزار نگاه
با لبخندهای بسیار
وگاه بااشکهایم نیز
تا شاید گوشه ای
از آنهمه محبتی را
که دردل برتو بود
بازگفته باشم
افسوس ...
افسوس هرگر ندانستی
چگونه میتوان
اینهمه عاشق بود
چراکه هرگز
کلامم را درنیافتی
وهرگز ندانستی ...
چگونه دوستت میدارم
ورفتی...
تنهائی اینجا بامن است
خاطره هایت را
برایش بازخواهم گفت
در لحظه لحظه ی دلتنگی.... بی تو...
_____ 1387 /ف.شیدا ______
۱۱
__ گلخانه ی دنیا ____
منم آنکس که با شادی وامید
گل مهرم دراین « گلخانه» روئید
ندانستم همه رنگ وفریب است
بدنیائی پُر از اندوه وتردید
چو دنیا جایگاهی از دوروئی ست
بدی , بهتر زخوبی ونکوئی ست
حقایق جای خود داده به تزویر
جفا بینی چو راهت راستگو ئی ست
بدی , دنیا به ویرانی کشانده
دگر « گلخانه ای» برجا نمانده
اگر روید گلی باشد گل یخ
که سردی را دراین دلها نشانده
دگر از باغبان گویا , اثر نیست
نوای زندگانی را خبر نیست
همه در مشغله اندر پی سود
کسی را بر گلستانی گذر نیست
دگر دنیا شده غمخانه ای سرد
گل هر چهره ای، پژمرده وزرد
نمی خواند ، دگر بلبل بدین باغ
چه این ویرانه ای باشد پُر از درد
کنون عشـقی درون سینه ای نیست
میان سینه ها، جز کینه ای نیست
چـرا دلها همه خالی زعـشق اسـت
به قـلبی صــافیِ آئینه ای نیست
چـرا آن دل که پُـر ازعـاشقی بـود
درون خـلوتش جز گــریه ای نیست
درونِ سینه ی عاشـق ، خـدایا
به جز غمهادگر گنجینه ای نیسـت
27 خرداد 1360
____ فـرزانه شــیدا ____
۱۲
____ بگوید با او...از ف.شیدا______
آسمان چون تو نبود
آسمان همواره
در غروب رفتن
پا بپای خورشید
رفته تا لحظه آخر با او !
تا که در بدرقه خویش بگوید با او
باز فردا برگرد !
____ اسفندماه 1384 ف. شیدا _____
۱۳
_____ خدا یارت , ف.شیدا ______
توخود در باور چشمان من دیدی
که پر ازاشک واندوهی توان فراسا
بدرد وغصه واندوه تو
پرپر زدم روزی
وتو ...حتی
برای دیدن اندوه ورنجِ مانده در قلبم
نفهمیدی که گر مهری بدل
برتو نباشد بر دل وسینه
چرا باید بدینسان
در غمت آشفته وخون دل شوم هردم
که دریادت
ترا غمگین به کُنج خاطر خود
باز میبینم
نمیدانی
وتو هرگز ندانستی که این دل
...رنجهایت را
بدوش خود کشد هرباره وهربار
که تو درغصه ای درسینه آشفتی
تواما این نمیدانی
ومن دلخسته از گویائی مهرم
کنون راهی شدم بر روزگارخود
که خود هم دردلم انبار غم بودم
ولی در رنج تو همواره ...همراهت
تواما این نمیدانی
تواما این نمیفهمی
...
برو دیگر , که من هم
خسته از تکرار تکرارم
که منهم خود گرفتارم
که منهم بیش ازاین
تاب وتوانم نیست
که دردت را بدل هردم کشم روزی
برو دیگر
گخ من دلخسته از این بازی تکرار
سپردم قلب تو بر روزگار تو
خدایم یاورت باشد
که دردل در ,دعایم جاودان هستی
_____ فرزانه شیدا/ 1388 _____
۱۴
___ انتظار _____
صدایم کن که از
انتظار بیزارم
از دلتنگی آشفته
صدایم کن
که در بیصدائی سکوت
تیک تاک ساعت
بدلم می کوبد
و تنفس هر بار
قفس سینه ی من را به فشار
باز آلوده بخون می سازد..
قلب خونین مرا باور کن
و مرا باز بخوان
که دلم , دلتنگ است
و فقط منتظر آن لحظه ست
که تو یکبار دگر
نام مرا
بر لبت ساز کنی
بر لبت ساز کنی
____ فرزانه شیدا____
۱۵
____ من آن نیستم ...___
من آن نیستم ...نه...
نه آنکس که
جامه دان سفر پرکرده بود
,در شوق دیدار
با هزار آرزو....
در پائی که پر میکشید
تا رسیدن به تو...
تا در آغوش جویمت!
...نه من آن نیستم
...نه....
که چون رسید...
سکوت خامُش پنهان تو
درگردش ِحیرانِ سرگردانیِ
در شهرتو
گریانش کرد!...
پریشانی ِجستجوی نگاه تو
آزرده گی قلبش شد!...
من آن نیستم ...نه...
که سرسپرده , دل سپرده ,
جان سپرده د خویش
اما بی دل ...« بازکشتنم » را
به خویش نمیدیدم
اگرچه باز گشته بودم ,
در بی توماندن ها....
نه , من آنکس نیستم
نه آن زنده ی دیروز...
اما خسته در خموشی ها
نه دلشکسته ی امروز ...د
ر سکوت عمیق خیره بودن ها
درهیچِ هوا...
باز درسکوت
... وخاطره ی بودنت ,
محو میشد
محو میشد
در نگاه نومید لحظه هایم
که چندان نیز بازگشتت را
انتظار نمی کشید
نه دراینهمه بی تفاوتی تو,
در شکست سختِ خاموش
من در جستجوی دیروزی یافتنت!
بازگشتم ووای در خیرگی,
میانِ هیچ ِهوا
سکوت کردم
سکوت ...سکوت
لب به سخن باز نمیشد
نه توان اشک نه توان
حرف نه حتی توان زیستن
هیچ درمن نبود...
هیچ درمن نمانده بود
وخاطره بودنت ...
محو میشد
در اندوهی که دیگر
درپی جامه دان سفر نبود
نه دیگر بسوی تو
نه برای باردیگر شکستن
وزندگی محو میشد
درهیجِ من ...
که بی تو
زندگی نمیشناخت
ونه دیگر شوق
زندگی کردن را
___فرزانه شیدا /1388-اُسلو نروژ____
۱۶
___ بیهوده, ___
هنوز غبار ازتن
پاک نکرده بودم
که غبارآلوده تن
در گردباد افکارم ,
خویش را باختم
وقتی که
گلستان احساسم را
در میان شنهای
غبارالوده تردید
گم کردم
درکویر تنهائی غمناکی ,
که تو مرا بدان خواندی
ومیگفتی کنار دریاست
دریائی که دوستش میداری!
وامروز ...آه ...
میدانستم
که دیروزها
باز نمیگردد ...
ودر آندم
که بدنبالت میگشتم
همراه تو, چیزی در,
درونم گم کردم
چیزی را...
چه؟ ...هنوز نمیدانم !
تراکه گوئی, برای همیشه
گم کرده بود دلم
وپیدایت نمیکرد
هرچه درخویش کاوشگر
امید بودم
امیدم بودی , آری امیدم
بی آنکه بدانی
گلستان دیروز هستی ام
درکویر ناامیدی های تو
گم شد
وگم کردم ترانیز
وخود را, هم!
درتنهائی مرکبار سکوتی
که درآه
هیچ چیز پیدا نبود
چیزی را
گم کرده بودم
...چه ؟نمیدانم
...نپرس....دیگر مپرس
چیزی درمن شکسته است
باور بود یا اعتماد
عشق بود یاامید
نمیدانم
دست دراز نمی کنم
که میدانم دستم کوتاه
امیدم بیهوده بود
چیزی درمن گم شد
چیزی درمن شکست
چه؟ نمیدانم!
____ فرزانه شیدا/ 1388/اُسلو-نروژ____
۱۷
___چه شد ...____
شب به شب غرق سوالم بادل لبریز درد
آتش اندوه را بیرون دهم با "آه سرد"
سینه ام سوزدار "آهِ ًغمین" ماندبدل
باهمه افسردگی های دلم،بایدچه کرد؟!
سرزنومیدی گذارم سجده گون برروی خاک
پرسم ازدنیا"چه شدآن مهربان دلهای پاک؟!"
پرسش دل تاسحر،تکرارمیگرددمدام
پرسشی از قلب وعمق سینه ای،اندوهناک!
مهربانی کو ؟وفاکو؟عشق کو؟دلدار کو؟
سینه ا ی بربی کسی ها ی دلی،غمخوارکو؟!
پُر طپش قلبی برای عشق ورزیدن چه شد؟!
یک نگاه عاشقِ غمگین، به شب بیدارکو؟!
آنگهم از یأس ونومیدی کشم "آه"از درون
"آه فریاد من غمگین بّود از قلب خون"!
گویم آخرمهر مُرده،دلبرودلدارنیز
قلب من بس کن! دگرچرخی مزن گرد جنون!!!
هرنگاهی برجمالی خیره میگرددچنان
گوئیاعشق ومحبت رافقط جویددرآن
لیکن این دیده پرازنیرنگ وتزویروریاست
معنی دیگر نداردجان من !،اینرابدان!
گرعروسک بودی ودرسینه ات قلبی نبود
گرفضائی پُر نمیشدازتن وجان ووجود
شایدآنگه میشدی همرنگ دیگرمردمان
"ازهمه بی مهری دنیاترادردی نبود"!
ای دریغ ...
ای دریغ اززندگی زیراچوآن رنگین کمان
رنگهادارد ولی ازآن دورنگی هافغان!!
بسکه دیدم ازهمه نامردی و نامردمی
زین پس از مهرومحبت هم نمیگیرم نشان
___سروده استاد فرزانه شیدا ۱۳۶۲ مردادماه___
پایان اشعار فرزانه شیدا در 15 بخش هر بخش 20 شعر نوشته شده درکتاب بعد سوم آرمان نامه ی اُردبزرگ به قلم: استاد فرزانه شیدا
| ||||
Mihan Nameh-e Orod Bozorg
نام کتاب : میهن نامه ی ارد بزرگ
نوشته : مسعود اسپنتمان
فرمت : پی دی اف
حجم : 873 کیلوبایت
از آدرس زیر کتاب را دانلود کنید
http://greatorod.files.wordpress.com/2010/03/mihan-namehe-orod-bozorg1.pdf
منبع :
| ||||